تامل

بخش مهمي کار اين است که اندکي از کارتان فاصله بگيريد و به طور نقادانه در مورد آن تامل کنيد.
ما از سه دانشمند برجسته اين را پرسيديم: "مهم ترين بينشي که با تامل در مورد کارتان به دست آورديد، چه بوده است؟"
مثال1
مطالعه من در اين مورد است که چطور مي توان يک پلاسما، گازي بسيار داغ با دماي حدود 100 ميليون درجه، را محدود کرد تا فوزيون اتفاق بيفتد. مشکل اين است که اين پلاسما را بايد با ميدان هاي مغناطيسي بسيار قوي محدود کرد، و اين ميدان هاي مغناطيسي آن را درون يک بطري مغناطيسي نگه مي دارند. مشکل اصلي هميشه نشتي اين بطري بوده است. اين بطري خيلي بيشتر از آن چه ما دوست داريم نشت مي کند. بينش اصلي زماني اتفاق افتاد که ما فهميديم اگر اين بطري مغناطيسي را بچرخانيم، طوري که مرکز آن تند تر از محيط بچرخد، مي توانيم نقايص بطري را پر کنيم و آن را صاف و بي نقص کنيم. ما به تئوري اين مسئله فکر کرديم. فکر کرديم که چطور کار مي کند. و چطور مي شود از شر آن خلاص شد. سپس ما شروع به آزمايش کرديم و ديديم که وقتي مي چرخد بهتر کار مي کند و از آن جا همين طور اطلاعات ما اضافه شد. اين کافي نبود، حتي مدرک نبود، اما ايده خوبي بود. ما پژوهشمان را آغاز کرديم. در حال حاضر دستگاه ما در با سرعت فوق صوت مي چرخد و کاري که مي کند اين است که همه فعاليت هاي توربولانسي درون بطري را حذف مي کند و آن راخيلي محکم نگاه مي دارد.
مثال2
بررسي ما درمورد جامدات من را به رشته اي کشاند که در آن متخصص نبودم، يعني رفتار فاز. ما خيلي زياد در مورد اين مسئله فکر کرديم و با تامل زياد به اين نتيجه رسيديم که به اندازه کافي متون را بررسي نکرده ايم. مشاهدات ما ر مورد جهان فيزيکي و شيميايي اطراف ما باعث شد که به اطول شيميايي که صد سال پيش کشف شده اند برگرديم. خيلي جالب بود که ديديم ما چه ارتباطي با دانشمندان مهمي که صد سال پيش زندگي مي کرده اند، داريم.
مثال3
پيشنهاد مي کنم که افراد هميشه دنبال موارد غيرمنتظره باشند. مردم اين روزها بيش از اندازه دنبال چيزهايي هستند که انتظار دارند. ما 10 سال دنبال فيبرهاي نوري بوديم که مي توانستند يک منطقه 100 کيلومتري را پوشش دهند. ما گفتيم "خوب چرا مواد ديگري را درون اين فيبرهاي خالص نگذاريم؟". بعد اين کار را کرديم و کم کم اين ايده شکل گرفت و رشد کرد که "چرا اين آمپلي فاير را نسازيم؟ ما مي توانيم اين کار را بکنيم، ما مي توانيم اين کار را بکنيم، بله!" دقت کنيد که اين داستان يک شبه اتفاق نيفتاد. اما يک روز ناگهان 1000 برابر آمپلي فيکاسيون داشتيم "هي! اين کار مي کند!" تجربه فوق العاده هيجان انگيزي بود.
تمرين